داستان رمان توبه شکن نویسنده زهرا قاسم زاده
معرفی کتاب توبه شکن
کتاب توبه شکن نوشتهٔ زهرا قاسمزاده (گیسو) است. انتشارات شقایق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان داستان دختری را که تابوشکنی میکند و قصهٔ مردی را که توبهشکنی میکند، روایت کرده است. برای دانلود رمان عاشقانه توبه شکن می توانید به سایت ما مراجعه نمایید.
درباره کتاب توبه شکن
رمان توبه شکن داستان تضادها و پارادوکسها است.
این رمان ۲ خانواده را نشان میدهد که از نظر مالی، فرهنگی، مذهبی و اجتماعی تفاوتهای بسیاری با یکدیگر دارند. یکی از این خانوادهها در خانهٔ سنتی «حاج آسدمیرزا» زندگی میکنند و خانوادهٔ دیگر، با جوی متشنج و مسموم، در خانهٔ «تیمور» و «تاجملوک».
موضوع این رمان، عشقی است که میان یک پسر دارا و دختری فقیر رخ داده است.
نویسندهٔ این کتاب، زهرا قاسمزاده (گیسو)، توالی زمانی اتفاقات گذشته را به هم ریخته است.
دیالوگهای این رمان نقشی کلیدی برای تیپسازی شخصیتها دارند.
این رمان ایرانی در ۴۹ فصل نوشته شده است.
خواندن کتاب توبه شکن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم. برای دانلود رمان اینجا کلیک کنید.
بخشهایی از کتاب توبه شکن
«مادرش راست میگفت!
میگفت “وقتی که میخندی مادر، آنچنان در چشم همه؛ پر لعل و شکر قهقهه نزن، خندههایت را بلند نکن! مبادا که آوازه خوشیهایت به گوش بخیلان برسد، مبادا که جار بزنی و همان بشود شعلهٔ دامانت! آنوقت است که آتشش پیچک میشود و دم به دم میپیچد دور تنت و عقب میکشند! همانها که دیده و شنیدهاند! گفته بود و کاش که گاهی گوشها، در و دروازه نمیشدند!”
روزهایش مثل برق و باد میگذرد. در میان دعواهای گهگاهش با معین، گاهی تردید میکند. میترسد از این تصمیم آنی که هرچه بود پشتش عشق خودش بود و داشتن معینش!
به جای دل و قلوه گرفتن بیشتر بحث میکنند، معین حرف زور میزند و مجبورش میکند به جای شال پوشیدنهای شل و ولش، روسری و یا حتی مقنعه بپوشد! حالش بهم میخورد!
از آن مقنعهای که به زور میپوشد تا آن زندگی که اگر قرار بود اولش این باشد، آخر آخرش چه میشد؟
تردید تمام جانش را شب و روز میخورد و معین مدام اجبار میکند و پس از آن هم، معذرت خواهی! با یک بغل کشیدن به رسم خودش و یک بوسه و شاخهگل و یا حتی یک هدیه، سعی دارد تمامش کند و نمیشد! برای قاصدک به این آسانی همهچیز تمام نمیشد. آن نعرههایی که معین بر سرش میزند را از یاد نمیبرد! گناهکار بود درست، اما معین این را پذیرفته و جلو آمده بود! هیچ قرار نبود تا آخر زندگی اینطور بر سرش بکوبد و به خاطر گذشتهاش یک ریز اجبارش کند!
ـ با این ریخت از این در پا گذاشتی بیرون، به امام حسین که قلماتو میشکنم…
محمدمتین نچی میکند و دست معین را میکشد.
ـ تمومش کن معین!
و قاصدک نگاهش با چشمانی که پر از حسرت و افسوس است، خیره معین! مُرده بود معین قبلی! مُرده بود!
او دستش را از دست برادرش میکشد و سر میکشد به سمت قاصدک و انگشت اشارهاش را در هوا و جلوی او تکان میدهد.
ـ یا میری مث آدم حسابیا یه چی تنت میکنی ریختتو درست و حسابی ببینم، یا میشم اونی که نباس بشم!
ـ لباسام چشه مگه؟ چیش عوض شده؟ همیشه همین بودم من! معین بسه هرچی گفتی و گفتم چشم! گفتی آرایشتو کم کن، کم کردم. گفتی مو رنگ نکن دیگه، نکردم! گفتی شال سر نکن، نکردم! گفتی با خودم بیرون برو، نگو نخند، نکردم! ولی این رسمش نیس معین! من اینی که تو داری زور میکنی نبودم! یادته؟ من از روز اول همین بودم! همین!
و به سرتا پا و لباسهایش اشاره میکند! چشمانش، چانهاش و تنش همه میلرزند و در چشم مشکی مرد کنار معین مینشیند!
ـ از روز اول بد کردم که هیچی بهت نگفتم و از اون ناکجا آباد سر در آوردی! از روز اول باید با هر غلطی که میکردی میزدم گوشت مینشوندمت سرجات!
قاصدک پوزخند میزند و سری تکان میدهد.
ـ نه که تو هم آسه رفتی و آسه اومدی! منو تا دم مرگ بردن، تو چی؟! تو رو هم با زور و کتک بردن!؟
قدمی نزدیکش میشود و میزند تخت سینه ستبر معین. تن سنگینش قدمی به عقب میرود و قاصدک داد میزند:
ـ هان!؟ بگو! پسر کدوم پیغمبری؟! میخوای برم اون دختره آویز قبل منو بیارم برامون بگه؟ بگه از گل کاریات!؟ کم خوابیدی با این و اون؟ اگه کمتر از من نبوده، قد من گند زدی خودت!
فک معین قفل میشود و برجسته! خیز میگیرد که به سمت قاصدک حمله کند و متین دستش را میکشد، به عقب هلش میدهد.
ـ بس کنین دیگه!
نگاهی به هردویشان میکند و صدا بالا میبرد.
ـ دم عقدتون به جای خوشیتونه؟ چی گیرتون میاد از این داد و بیداد کردنا؟! نمیتونین ادامه بدین تموم کنین! زورتون نکردم که هی راه به راه بههم بپرین و تن و بدن اون مادر بیچاره رو بلرزونین! نمیتونین، ادامه ندین! نمیتونین اعتماد کنین، نکنین! واسه چی من میگم الان موقع عقد نیس هی اخم و تخم میکنین!؟ واسه چی عقد بگیرین؟ واسه ادامه دادن این آبروریزیا؟!
سر هر دو زیر میافتد و معین پوفی میکند و دستی از روی ته ریشش تا پشت موها و سرش میکشد. و محمدمتین ادامه میدهد:
ـ دلیلتون چیه واسه عقد؟ کدوم وجه قابل قبولی دارین که ببینن و بگن اینا واسهش ازدواج کردن!؟ با کدوم وجه مناسب میخواین برین زیر یه سقف؟!
معین چشمی روی هم میفشارد و نفسی بیرون میدهد.
ـ داداش…»
سیرتحولات و دگرگونیها و جلوههای نمادین در آثار دانشور
مسأله اصلیای که نگارندگان در صدد کشف وتبیین آن هستند، سیرتحولات و دگرگونیها و فراز و فرود و سطح وعمق جنبهها و جلوههای نمادین و نیز رگههای مشترک نماد پردازی در آثار دانشور است.
این سه اثر از آن رو برگزیده شد که اولاً دورهای طولانی را از دوران آغازین قدرت نویسندگی دانشور تا امروز در بر می گیرد و جوهره تمام اندیشه ها و انگیزه ها و مطالعات و تجربیات او را در خود دارد؛ و تقریبا هر چه در این سه اثر کاویده و یافته شود، قابل تسرّی به آثار دیگر او نیز هست: «چون که صد آید، نود هم پیش ماست». ثانیاً در رمان، بهتر میتوان بازیهای زبان و معنا را بررسید و اسرار اندیشه و تجلیات آن را واکاوید؛ گرچه داستان کوتاه از آن جهت که فشرده است، بمراتب بیشتر از رمان، نمادین تواند بود.
درباره نماد و رمز (Symbol) در اینجا تنها به تعریفی بسنده میکنیم که اجماع نسبی صاحبنظران را با خود همراه داشته، بر وجوه مشترک تعاریف متعدد متکی باشد. 1
نماد، عبارت است از واژه، ترکیب، تصویر، شیء، حالت و رفتاری که بدون قرارداد و براساس زمینههای متشابه یا متداعی، در آنِِِ واحد علاوه بر معنای نخستین و ظاهری خود، دستِ کم، بر یک معنای دیگر نیز دلالت میکند– که لزوماً تنها معنای ثانویه و مجازی آن نخواهد بود و امکان تغییر، حذف و یا جایگزینی با معانی دیگر هم وجود دارد– مانند آب که نماد زندگی است؛ و نماد دانش، قدرت، نرمی و روانی (سستی)؛ ودر عین حال، نماد عالم معنا، حقیقت و جز آن نیز هست.
این تعریف کلی، در ادبیات هم کم و بیش پذیرفته است و نیاز چندانی به تعریف جداگانه نیست؛ چنانکه پورنامداریان در مقایسه نماد و صور خیال، در عین قایل شدن قرابت زیاد بین آنها، نماد را متمایز میداند و در تبیین شباهت و تفاوت آنها چنین میگوید: «رمز تا آنجا که بر معنایی غیر از معنی ظاهری دلالت میکند-یعنی معنی مجازی دارد- به عنوان یکی از صور خیال در ردیف استعاره قرار میگیرد و چون علاوه بر معنی مجازی، اراده معنی حقیقی و وضعی آن هم امکان پذیر است، باز به عنوان نوعی از صور خیال یک کنایه است.
اما از آنجا که به علت عدم قرینه، معنی مجازی آن در یک بعد و یک سطح از تجربههای ذهنی و عینی و به طور کلی فرهنگی انسان محدود و متوقف نمیماند، از صور خیال جدا میشود و از نظر ابهام، از استعاره و کنایه در میگذرد و در حدی بالاتر از آنها قرار میگیرد…. رمز گاهی بعد از تفسیر و توجیه صور خیال مطرح میشود؛ یعنی بیانی که خود دارای صورتهایی از خیال است، ممکن است در ورای این تصویرها بیان رمزی نیز باشد (پورنامداریان،1375: 33).
– عوامل اساطیری و مذهبی، کم وبیش در نماد پردازی در داستانهای قبل از انقلاب مؤثر بوده اند.
– پس از پیروزی انقلاب اسلامی،عوامل دیگری نیز مطرح میشوند؛چنانکه هم موضوعات عرفانی و مذهبی، هم موضوعات اساطیری و هم دلایل فنی و ادبی در نمادپردازی آشکارا دیده میشوند.
تحلیل نمادپردازی در رمانهای دانشور
سیمین دانشور (1300-شیراز) نخستین زن رمان نویس ایرانی 2 و یکی از برجستهترین رماننویسان ایران است. گذشته از آثاری که در زمینه زیباییشناسی نوشته و آثاری که ترجمه کرده 3، نخستین اثر او مجموعه داستان «آتش خاموش» است که شانزده داستان کوتاه را در خود جای داده، نخستین و تنها چاپ آن در سال 1327 رقم خورد وهیچ گاه تجدید چاپ نشد.
تولد سیمین دانشور به عنوان یک داستان نویس را باید همزمان با انتشار مجموعه دوم او «شهری چون بهشت» دانست. در واقع، در این مجموعه ده داستانی و بویژه به تعبیر گلشیری (1363: 206 و 207)، در داستانهای «شهری چون بهشت» و «صورتخانه» میتوان حاصل سالها تحقیق و تمرین او را بعینه دید.این مجموعه، نخستین بار در سال 1340 منتشر شد. اما اوج شهرت دانشور، حاصل نخستین رمان او «سووشون» (1348)است؛ گرچه هم مجموعه داستانهای «به کی سلام کنم» (1359) و «از پرندههای مهاجر بپرس» (1376) و هم رمانهای به هم پیوسته «جزیره سرگردانی» (1372) و «ساربان سرگردان» (1380) بر دامنه اعتبار و شهرت او افزوده است.
رمان سووشون تا سال 1380، پانزده بار تجدید چاپ شده و تنها چاپ پانزدهم آن در 33000 نسخه منتشر شده است؛ و این تعداد در قیاس با شمارگان آثار نویسندگان دیگر، گویای اقبال روزافزون به این رمان است که خود میتواند حاکی از موفقیت نویسنده در درک و انتقال درست مسائل جامعه به مخاطبان خود باشد.
«سووشون» به فتح سین، در تیرماه سال 1348- دو ماه قبل از مرگ جلال آل احمد- و در 304 صفحه منتشر شد. زمان داستان، دهه بیست و مکان آن، شیراز است. شخصیتهای مهم آن، یوسف(مالک جوان وتحصیلکرده)، زری(همسر یوسف)، ابوالقاسم خان(برادر یوسف)، فاطمه (خواهر یوسف)، خسرو وهرمز(فرزندان یوسف و ابوالقاسم) وعزت الدوله (زن اشرافی و خواهر خوانده فاطمه) هستند.
خلاصه داستان: هستی، فرزند یکی از دوستداران کشته شده مصدق، در سالهای اول دهه پنجاه، در خانه توران، مادربزرگِ پدریاش که زنی مؤمن، فرهنگی و طرفدار سنت است زندگی میکند. با مادرش،عشرت، که پس از مرگ پدر هستی با مردی درباری و ثروتمند ازدواج کرده نیز بیارتباط نیست. هستی دانشجوی هنر است.
او هم در زندگی فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و هم در زندگی شخصی و خانوادگی و حتی در ایمان و عقیده، کاملاً سرگردان است و مدام با افراد متعددِ متخالف و در عین حال همکاری چون توران، عشرت، مراد، سلیم، سیمین و استاد مانی سروکار دارد. او در کوران مبارزات روشنفکری، خواب وحشتناکی میبیند و در پی آن، روز به روز بر سرگردانیاش افزوده میشود؛ تا اینکه سرانجام، با ازدواج با سلیم، به آرامش میرسد و این آرامش در رؤیای او که در آخر داستان آمده، منعکس می شود.
موضوع اصلی جزیره سرگردانی، بیان اوضاع آشفته سیاسی و اجتماعی ایران در دهه پنجاه و تسلط بیگانگان بر کشور در آن سالهاست، با زمینه حیرت و سرگشتگی روشنفکران و مبارزان سیاسی و تردید آنها بین عرفان اسلامی و آراء مارکسیستی. جزیره سرگردانی، رمانی مدرن است با همه ویژگیهای آثار مدرن، مانند شیوه جریان سیال ذهن، زمان غیر خطی و مدوّر، کولاژ و تداعیهای مکرر و با ساختاری پیچیده اما منسجم؛
با این حال، مواردی از کاربرد تمهیدات و تکنیکهای پسامدرن (پاینده،1385 :59-86) مانند پرداختن به هستیشناسی به عنوان عنصر غالب، بینظمی زمانی در روایت رویدادها، درهم آمیختگی واقعیت و خیال، حضور گاه و بیگاه نویسنده-هم به عنوان شخصیتی داستانی و هم به عنوان خود نویسنده- و مواردی از این دست هم در آن دیده میشود (پاینده،،1382 :32-38.) و همچنین، سرشار از اشارات نمادین است. 5
«ساربان سرگردان»، در شهریورماه سال 1380ش منتشر شد. شخصیتهای مهم آن، هستی، توران، سلیم، مراد، عشرت، سیمین، استاد مانی، طوطک وگنجور هستند. روایت بیشتر با زاویه دید بیرونی به شیوه دانای کل(سوم شخص)محدود به ذهن هستی و در مواردی، با زاویه دید درونی به شیوه تکگویی وبعضاً به شیوه جریان سیال ذهن، بیان شده و حوادث داستان بدون رعایت ترتیب وتوالی زمانی آمده است.
خلاصه داستان: هستیـ که در داستان پیشین سرانجام با سلیم ازدواج کرده و ظاهراً به آرامشی رسیده بودـ بر اثر دخالت خانواده سلیم و به خواست خود او، از سلیم جدا میشود و سرانجام با مرادـ که همراه او دستگیر و در جزیره سرگردانی گرفتار میشود ـ ازدواج میکند. ازدواج آنها به دیدار طوطک با هستی میانجامد و در بحبوحه انقلاب، صاحب فرزند میشوند که نام همفکر مبارزشان مرتضی را بر او می نهند.مراد توسط بچههای پایگاه مقاومت مسجد، دستگیر و با وساطت برادر هستی آزاد میشود.در سالهای جنگ تحمیلی نیز مراد،عاقبت میتواند هستی را متقاعد کند تا اجازه دهد او به جبهه برود وخود در منزل بماند و در بزرگ کردن مرتضی بکوشد.
موضوع اصلی«ساربان سرگردان»، بیان اوضاع پیچیده و مبهم فرهنگی،سیاسی واجتماعی کشور در اواخر حکومت پهلوی وعلل و زمینههای پیروزی انقلاب، بینظمی اولیه در سالهای نخست پس ازپیروزی، ویرانگریهای جنگ تحمیلی و بحرانها وشرایط سخت حاصل ازجنگ و درعین حال،حماسه و ایثار رزمندگان اسلام است، با زمینه سرگردانی و بلاتکلیفی مقطعی جوانان و قراریافتن و سرزنده شدنِ نسبی آنان پس از پیروزی. این رمان هم مانند جزیره سرگردانی، رمانی مدرن است؛ که در عین حال از جنبههای نیرومند پسامدرن نیز برخوردار است (پاینده،،1382 :32-38.)؛ با این حال، قدرت تأثیر و گیرایی رمانهای پیشین دانشور،بویژه سووشون را ندارد.
در تمام بیست و سه فصل «سووشون»، فصول بیست گانه «جزیره سرگردانی» وفصول دوازده گانه «ساربان سرگردان»، ساختار و نگاه و بیان نمادین پراکنده است و نمادهای این آثار چنان در اجزا و واحدهای ساختاری آنها تنیده شده است که کشف و استخراج آنها مستلزم تدقیق وتأنی بسیار است؛ و درمواضعی، نمادها –به تعبیر ویشر( Vischer)-چونان قند که در آب حل شود (کروچه،1381 :79) در کل اثر حل شدهاند و کار پژوهنده را بغایت دشوار و بلکه او را با دست نیافتنی بودن مقصود روبهرو میکنند؛ به این علت، ادعای نگارندگان کشف و استخراج همه جلوههای نمادگرایی در این آثار نیست؛ بلکه غرض نمایاندن رگهها و جلوههای اصلی نمادگرایانه و ارتباط و افتراق آنها در این سه اثر است.
میتوان نمادپردازی در یک اثر را با توجه به انواع نماد، زمینههای نمادپردازی، شیوههای نمادپردازی و جز آن بررسی کرد. انواع نماد هم خود، از منظرهای مختلف، متفاوتند و از هرحیث، قابل طرح و بررسی هستند؛ مثلاً از نظر دایره شمول: عام و خاص؛ کلی و جزئی؛ محدود و نامحدود؛ وفردی و اجتماعی؛ بر اساس موضوع؛ نمادهای دینی، اساطیری، اجتماعی، جنگ، صلح، ورزش،… و جز آن؛ از نظر شکلی: نماد های زبانی (اسمها و برخی فعلها و حرفها) ونمادهای تصویری ( تصاویر، اشکال هندسی و غیر هندسی، اجسام، صحنهها، فضاها، توصیفها)؛ از نظر کاربرد: شخصیتهای نمادین، زمان ومکان نمادین، تصاویر، توصیفها، اشیا، عناصر، جانوران وگیاهان نمادین و…(فروم،1378 :19-32و187-191و پورنامداریان، 1375 :8- 77 و ستاری،1384 :19-67).
در این مقاله، از منظر موارد کاربرد نماد، رمانهای دانشور بررسی شده است. براین اساس، نمادگرایی در آثار یاد شده در چند بخش بررسی میشود:
1) نمادگرایی در شخصیتپردازی
از این جهت، در رمان سووشون، بیشتر از همه میتوان به شخصیت «یوسف» اشاره کرد. «یوسف» هم به قرینه نامش، سخنانش ونیز صفت او،«صدیق» 6 و اعتراضاتش به خواستههای نامشروع مستر زینگر و وابستگان و نوکران او و نپذیرفتن ستم (صص 12، 16، 48-54، 118، 119و…)،هم به قرینهراستگویی(صفت صدیق) و جان بر سر پیمان نهادنش:«… من آدم سر راستی هستم، اگر سرم برود، اهل دروغ و دونک نیستم» (ص24) و هم به قرینه عباراتی چون «امشب شب سووشون است…»؛ و «ترا به روح یوسف قسم می دهم که گریه نکنی… برای سیاوش گریه میکردم» (ص 291)؛و «زری نگاهش کرد و یادش به حضرت زینب افتاد» (ص 292) و «اگر من چهارده سال با او زندگی کردم، میدانم که همیشه از شجاعت… از حق…» (ص 292) و «بگذارید مردم در مرگش نشان دهند حق با او بوده…
بعلاوه، با مرگ او حق و حقیقت نمرده، دیگران هم هستند…» (ص294) و «انگار کن، اینجا کربلاست و امروز عاشوراست تو که نمیخواهی شمر باشی.» (ص 298)، «کسی گفت: یا حسین، و…» (ص 298) و «در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت» (ص 304) ونیز «همه شب حرف سیاوش را زدندو…» (ص 239) و تکرار تعبیر کربلای من همینجاست (148 و 304)، هم نماد امام حسین (ع) است که خود مظهر راستگویی، عدالتخواهی، حق طلبی، وفای به عهد، استقامت، ایثار و رنج دیدگی است؛ و هم نماد سیاوش که به گواهی شاهنامه، مظلومانه و در عین حق طلبی و پاکدامنی و رنج دیدگی کشته شد، و هم نماد پاکی و وارستگی و در عین حال زیبایی یوسف پیامبر (ع)؛ و حتی به قراینی از جمله فریادرسی مسیح و… (صص 236- 238)؛ نماد مهربانی و فریادرسی مسیح (ع) و به تعبیر خود دانشور، یوحنای شهید است. 7 از دیگر شخصیتهایی که یا نقش نمادین دارند، یا نام نمادین و یا هر دو، میتوان به این موارد اشاره کرد:
– ملک رستم و ملک سهراب با اینکه در اوایل کار با بیگانگان همرایند، سرانجام با یوسف هماهنگ وهم پیمان میشوند و میتوان گفت خود نماد قهرمانی و مقاومت دلیرانه علیه ستم حکومت و بیگانگان هستند و در نام و رفتارشان جلوههایی ازویژگیهای دلیرانه و مردانه و آرمانخواهانه رستم و سهراب اساطیری متجلی است؛ گرچه یاغی حکومتند و از دست دولت گریزانند و برای شناسایی نشدن، چادر سر میکنند و یک جا نیز زری – هر چند از سر دلسوزی وخیرخواهی- ضمن تأیید سخن کنایه آمیزخان کاکا، به ملک رستم -که رمز مردانگی و قهرمانی است- خطاب میکند که «تو حرفهایش، این یک حرفش درست بود، خودتان را خیلی بیهوا نشان مردم دادهاید، و قسمش داد که: ما که رفتیم چادر نماز خدیجه را سر کنید و از در پشت باغ خودتان را به جای امنی برسانید» (ص295)
و این جملات، با اینکه جنبه واقعگرایی داستان را تقویت میکند و فضای دهشتباری را که در آن مردان دلاور ایرانی مجبورند خود را بپوشانند بخوبی ترسیم میکند، از قدرت نمادین والقایی آن میکاهد. دیگر، خود زری یا زهرا که نماد زن آزاده ایرانی مسلمان است و پشت و پناه و یاور یوسف (سیاوش) و ممثل فرنگیس و نیز زنان شجاع ایرانی (ص33) و اهل کمک به فرودستان و دستگیری وسرکشی از بیماران و دیوانگان است. نامهایی چون خسرو و هرمز نیز به جلوههای نمادین اساطیر و شاهان ایرانی اشاره دارند(ص 36)؛ خسروِِِِِ یوسف،کیخسروِِ سیاوش را نیز متجلی میکند.همچنین نامهای «سیاوش» (صص 188 و 292) و… .
در «جزیره سرگردانی»و «ساربان سرگردان» نیز برخی شخصیتها نمادینند: 8
– «توران» نماد زنان آگاه و توانا و متعالی ایرانی است و نام او نیز ]مجازاً به علاقه تضاد[ همان ایران(مادرو وطن گرامی و ارزندهای) است که در طول تاریخ، فرزندان با ایمان، آگاه و شجاعی زاده و پرورده است که هر یک به نماد و اسطوره مردانگی و سرافرازی بدل شدهاند؛ مردانی چون تهمورث، هوشنگ، فریدون، ایرج، رستم، اسفندیار، سهراب، سیاوش، آرش؛ امیرکبیر، مدرس، میرزا کوچک خان، کاشانی، مصدق، آیت الله بروجردی، امام خمینی و… و زنانی چون تهمینه، رودابه، گرد آفرید و…
– هستی، نماد سرگردانی جوانان ایرانی در دهههای چهل و پنجاه است که از طرفی دچار ایسمها و ایدههای متفاوت بودند؛ از طرفی سنتهای دینی و ملی را هم مفید و کارآمد و هم از جهاتی دست و پا گیر و تحکم آمیز میدیدند؛ و از دیگر سو، در عین اینکه غرب را عامل ویرانی و تباهی کشورهای شرقی و عقب مانده میدیدند، ته دل، صنعت پیشرفته و جامعه مدنی مردم سالار آنها را میستودند؛ از جهتی به افتخارات گذشته چشم داشتند و از جهتی همان گذشته را عامل ترس و تباهی و واپس ماندگی خود میدانستند. هستی نماد وجهه دیگری از زن ایرانی هم هست؛ عنصری که از سویی باید اختیار و تجربه لازم را برای پروردن فرزندان رشید کسب کند؛ از سویی خود نیازمند رسیدن به خودباوری است؛و از جهتی با اقتدار کامل جامعه مردسالار رو بهروست. هم حرفه هستی و هم عشرت، هم نماد ایران به تاراج رفته بر دست بیگانگان و نااهلان است و هم نماد زن جدید و تهی از فرهنگ و سنت و دین ایرانی است که چون پشتش خالی است و به هیچ پیشینه و سنتی متکی نیست، متزلزل و بد راه است؛ مگر آنکه به خویشتن خویش برگردد و زمانی که به خانه توران میرود، در واقع، به شکلی نمادین، از ابتذال توبه میکند و به اصل خویش باز میگردد. بازگشت او، در کنار حوادث نمادین دیگری مانند نمایشهایی که در خانه «موری»برپا میشود، احمد گنجور را نیز بیدار میکند.
گنجور،نماد مردانِِ بیریشه درباری وایرانیان خودفروختهای است که-گرچه ظاهراً همه سنتهای ملی مانند نوروز را با تشریفات تمام برگزار میکنند- کاملاً غربزده شدهاند و همه اصالت وهویت وغیرت خویشتن را درباختهاند.موری نیز از این دسته است.
– سیمین و نیز استاد مانی، نماد روشنفکران فرهیختهای هستند که با تمام وجود، فرهنگ و سنن ایرانی را دوست دارند و میکوشند این فرهنگ و سنتهای ارزشمند و دیرینه آن را در کنار آموزههای جدید درسی و فکری به جوانان بیاموزند.این نمادها با نامهای آشنای دیگری، چون: جلال، ملکی، مصدق و فاطمی برجستهتر میشوند.
– مراد و سلیم ومرتضی، مظهر طبقهای دیگر از روشنفکرانند؛ کسانی که راه نجات کشور را تنها در مبارزه مسلحانه میبینند(1380: 79) و به رغم تحصیلات و نیز دانش و فرهنگی که از امثال سیمین و استاد مانی آموختهاند، روش آنان را ناکارآمد میدانند.اما از طرفی، سلیم نماد طیف دیگری نیز هست؛ طیف عرفانگرا وشیفته معنویات و آموزههای عرفانی و دینی.
– مسترکراسلی و سرادوارد هم نماد غرب و استعمارند و عاملان اصلی تبدیل ایران به جزیره سرگردانی هستند.
– طوطک– که چونان شخصیتی داستانی چند جا ظاهر میشود- نیز کاملاً نمادین است و نماد نفس مطمئنه و ناخودآگاه راوی و همه انسانهاست که تنها بر هنرمندان و انسانهای درونبین و خلاق ظاهر میشود.
2-نمادپردازی درصحنه آرایی وتوصیف
در سووشون، وصف چشمان یوسف که زمرّدوار زینگر اژدهاصفت و دیوسار را میپایید (ص12)؛ متضمن اشاره نمادین به عقیدهای کهن و اساطیری است که بر اساس آن، راه دفع اژدها، همراه داشتن و استفاده از زمرد است؛ چنانکه مولانا میگوید: «گر اژدهاست بر ره، عشقی است چون زمرد/ از برق این زمرد هین دفع اژدها کن» (1363 :764).
صحنه شعرخوانی مک ماهون و شعر او مبنی بر لزوم آبیاری درخت با خون (صص12-15)؛در این صحنه، اشاراتی به درختان شهر، ازجمله «سرو با آن آزادگی»، و نیز به«سرزمین آریاها» و«درختی که باید با خون آبیاری شود» و«طیارهای که اسباب بازی برای بچهها بریزد» شده است که همگی به گونهای نمادین،به وضع آن روز ایران ( در بحبوحه جنگ جهانی و زیر سلطه بیگانگان) و لزوم فداکاری و شهادت برای حفظ و حراست از آن اشاره میکنند.
صحنههای ده و اعمال و رفتار و گفتههای خیالی زری و یوسف و زن چارقد سیاه و سوگواری یوسف(سیاوش) (صص 268-275) که موضوعات، ماجراها و اعمال و رفتارهای اساطیری، دینی و فرهنگی را تداعی میکند.
در جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان:مثلاً خوابهای هستی در جزیره سرگردانی (صص 5، 6، 325 و 326) و در ساربان سرگردان (صص 193،201و 203) هستی، در رؤیای اول،دنیایی تیره و تار و مرگ زده میبیند و نمادها (سرزمین ناشناس،درختهای ناشناخته،برگهای سوخته،نقشهای کژدم و مار،گنجشکهای مرده و بال شکسته و…)،همه،تأویلی اینچنینی دارند، ولی در رؤیای دوم،برعکس است (جاده هموار،درختهای سروناز،استخرآت گلی، اسب قره قاشقا، کلید طلایی،آسمان بی ابر،پرنده،پرواز و…)؛که نمادهای سعادت و خوشبختیاند. صحنه جشن عیدنوروز در خانه آقای گنجور که خود مجموعه کاملی از نمادهای باستانی و ملی ایران است (صص115-137)، روز برفی و دیدار مراد و هستی و سخنان سهروردی درباب خیمه زدن سپهسالار عشق بر دل وخاصیت آزاد کنندگی عشق(ص176) که در عین حال، عشق مراد و هستی را تداعی میکند؛
نمونههای دیگر: بساط سفره عقد(ص7)، رقص زنها با مردهای بیگانه(ص11)، وصف محله مردستان (ص18)، تصور و تصویر ذهنی زری در باب کارها و گفتههای یوسف در اتاق دوقلوها (ص17)، خواب خسرو و تعبیر آن (ص 96)، پاره کردن هندوانههای کال و زرد رنگ (ص 195)، وصف خوابهای زری (صص 238 و 239)،رفتارهای کلو(ص 236 و237)سخنان پیشکار یوسف(ص 254)وصحنه تشییع جنازه یوسف (صص288، 289، 291، 296، 300، 303 و 304) از سووشون، و ماجراها وصحنههای تلخ در شهر حلب (ص232)، آمدن جلال به اتاق سرد (ص264)وتوصیف حالات مراد و سلیم و هستی(ص316-326)و درحوضخانه سلیم(صص316-325) ونمایشهای خانه موری (صص198-257)، کابوس جزیره (صص 194-205) و…. از دو کتاب دیگر.