نقد فیلم پرتقال کوکی 1971

روی کاغذ، پرتقال کوکی (A Clockwork Orange) – چه فیلم و چه رمانش – اثر آن چنان عمیق و ظرافت مندانه ای نیست. پیام پشت داستان واضح است: الکس نوجوانی ویران گر و جنایت کار است، دولت از طریق شستشوی مغزی او سعی می کند «پلیدی» را به شکلی مصنوعی و آزمایشی در وجود او از بین ببرد و الکس در عین این که دیگر توانایی انجام کارهای پلید را ندارد، انسانیت خود را از دست می دهد و به یک «پرتقال کوکی» تبدیل می شود، یعنی موجودی رقت انگیز که نه کاملاً انسان است، نه کاملاً ماشین.

با این که موضع اثر نسبت به سوالی که مطرح می کند مشخص است، ولی سوالی که در قلب اثر نهفته است، آنقدر حیاتی است که همیشه جا برای بحث باز می گذارد: آیا ارزشش را دارد که نهادهای قدرت مثل دولت ها و مذهب ّها انسان های بد را زورکی به انسان خوب تبدیل کنند؟ عواقب چنین کاری چیست؟

کاری که آنتونی برجس (Anthony Burgess)، نویسنده رمان، برای ایجاد چالش برای خواننده ایجاد کرده و کوبریک هم به نحو احسن آن را در فیلم پیاده کرده، این است که الکس (Alex)، شخصیت اصلی داستان را نوجوانی کاریزماتیک در نظر گرفته است. الکس صرفاً اوباشی کله خراب و بی سلیقه نیست. او استعداد بالایی در استفاده از زبان دارد و به قدرت آن روی بقیه آگاه است، به موسیقی کلاسیک علاقه دارد، از قوه تحلیل بالایی از جامعه و جایگاه خود در آن برخوردار است و از همه مهم تر، از پلیدی خود خبر دارد و ریاکار و آب زیرکاه نیست، حداقل نه وقتی طرف حسابش مای مخاطب هستیم. جذابیت او در مقایسه با سه رفیقش پیت، جورجی و دیم بیشتر معلوم می شود. چون پیت و جورجی تا حدی شخصیت بی مایه ای دارند و دیم نیز آنقدر خنگ و زمخت است که حتی حرف زدن هم درست بلد نیست.

روی کاغذ، پرتقال کوکی (A Clockwork Orange) – چه فیلم و چه رمانش – اثر آن چنان عمیق و ظرافت مندانه ای نیست. پیام پشت داستان واضح است: الکس نوجوانی ویران گر و جنایت کار است، دولت از طریق شستشوی مغزی او سعی می کند «پلیدی» را به شکلی مصنوعی و آزمایشی در وجود او از بین ببرد و الکس در عین این که دیگر توانایی انجام کارهای پلید را ندارد، انسانیت خود را از دست می دهد و به یک «پرتقال کوکی» تبدیل می شود، یعنی موجودی رقت انگیز که نه کاملاً انسان است، نه کاملاً ماشین.

با این که موضع اثر نسبت به سوالی که مطرح می کند مشخص است، ولی سوالی که در قلب اثر نهفته است، آنقدر حیاتی است که همیشه جا برای بحث باز می گذارد: آیا ارزشش را دارد که نهادهای قدرت مثل دولت ها و مذهب ّها انسان های بد را زورکی به انسان خوب تبدیل کنند؟ عواقب چنین کاری چیست؟

کاری که آنتونی برجس (Anthony Burgess)، نویسنده رمان، برای ایجاد چالش برای خواننده ایجاد کرده و کوبریک هم به نحو احسن آن را در فیلم پیاده کرده، این است که الکس (Alex)، شخصیت اصلی داستان را نوجوانی کاریزماتیک در نظر گرفته است. الکس صرفاً اوباشی کله خراب و بی سلیقه نیست. او استعداد بالایی در استفاده از زبان دارد و به قدرت آن روی بقیه آگاه است، به موسیقی کلاسیک علاقه دارد، از قوه تحلیل بالایی از جامعه و جایگاه خود در آن برخوردار است و از همه مهم تر، از پلیدی خود خبر دارد و ریاکار و آب زیرکاه نیست، حداقل نه وقتی طرف حسابش مای مخاطب هستیم. جذابیت او در مقایسه با سه رفیقش پیت، جورجی و دیم بیشتر معلوم می شود. چون پیت و جورجی تا حدی شخصیت بی مایه ای دارند و دیم نیز آنقدر خنگ و زمخت است که حتی حرف زدن هم درست بلد نیست.

نقد فیلم پرتقال کوکی

تیپ شخصیتی «شرور جذاب و تو دل برو» یکی از رایج ترین تیپ های شخصیتی است که معمولاً داستان نویسان از آن برای معذب کردن مخاطب شان استفاده می کنند؛ با این هدف که به آن ها ثابت کنند آنچه که عموماً «شر» در نظر گرفته می شود، بخشی سرکوب شده از وجود همه ماست و شرور کسی است که جرئت کرده این بخش سرکوب شده را با آغوش باز بپذیرد، برای همین از بعضی لحاظ دو هیچ از همه ما جلوتر است. ما دوست داریم فکر کنیم که قشر خلافکاران آزاررسان و اراذل و اوباش جامعه متشکل از افراد بی فرهنگ و احمقی مثل دیم است که هیچ بویی از هنر و ادب نبرده اند، اما الکس مثالی نقض برای این تصور است.

با این که گوش دادن به بتهوون  – که نماد فرهنگ متعالی است – از بزرگ ترین علایق اوست، ولی این علاقه نه تنها ذات مخرب او را تلطیف نمی کند، بلکه فانتزی های خشونت بار او را شعله ورتر می کند. گنجانده شدن صحنه هایی از رژه ارتش نازی ها در قسمتی از فیلم که الکس در حال شستشوی مغزی داده شدن است نیز مسلماً اشاره ای به این نکته است که ارزش شمردن فرهنگ متعالی و بهره وری از آن هیچ تاثیری در کاهش خشونت ندارد.

معرفی بهترین فیلم های سینمایی با مضمون سرقت

دکمه بازگشت به بالا