عمومی

شکست من در توییتر – Virgil


امشب ، اوزون شباس که تازه باید بنویسد … من نمی دانم کجا و کجاست ، و حتی نمی دانم این نوشتار به کجا ختم می شود و حتی نمی دانم منتشر خواهد شد یا نه ، اما اگر اکنون این را می خوانید ، قطعاً منتشر شده است. دوش گرفتم؛ بنابراین به سفر کوتاه من خوش آمدید!

من فقط قرار بود در مورد شکست بزرگم در توییتر بنویسم ، اما یاهو می خواست من بیشتر بنویسم ، آنقدر که ممکن است باعث شود احساس بدی کنم و مرا ناراحت کنم …

دو سال پیش سجاد گفت: “ماهان ، چرا تو توییتر نمی آیی؟ من در ابتدا مقاومت کردم ، اما مقاومت من به سرعت فرو ریخت. من صفحه قدیمی را پیدا نکردم. برای مدتی یاد می گیرم که یاد بگیرم ، اما هرچه زمان بیشتر می گذرد ، بیشتر متنفرم … روند پیش رفته است به سمت بالا متنفرم تا جایی که صفحه خود را برای مدتی حذف کردم ، اما مطمئناً می دانیم چه اتفاقی افتاده است! بله همه آن چیزی که برای من بسیار احمقانه به نظر می رسد ، به نظر می رسد BT عین هم برای من نیست و به نظر می رسد BT عین هم برای من نیست و به نظر می رسد BT عین هم برای من نیست یا به نظر می رسد BT عین برای من هم نیست ، و به نظر می رسد BT عین هم برای من باشد ، یا به نظر می رسد BT عین هم برای من نیست ، و به نظر می رسد BT عین هم برای من نیست ، و به نظر می رسد BT عین هم برای من نیست ، و به نظر می رسد BT عین هم برای من نیست ، و به نظر می رسد یا BT عینت هم برای من مناسب است و به نظر می رسد BT عین هم برای من نیست ، و به نظر می رسد یک کانال است که برای من تله به نظر می رسد ، به نظر می رسد مانند یک کانال است که برای من به نظر می رسد تبخیر است ، به نظر می رسد مانند یک کانال است که برای من تله به نظر می رسد ، به نظر می رسد مانند یک کانال است که برای من تبخیر می کند. به نظر می رسد یک کانال به نظر می رسد که برای من مثل یک تلخه است ، اما من آن را نفهمیدم ، اما دیدم اوضاع بدتر از این شده است این سخنان و نفرت من از توییتر و فریادهای او وحشتناک تر از آن چیزی بود که فکر می کردم … نه تنها نمی توانم بنویسم بلکه حتی کوچکترین حس تأیید را که حتی قبل از این استراتژی جدید داشتم ، دیگر ندارم … وای!

اما این جوهر چیزی نیست که امشب گفتم ، نکته را از دست می دهم

توییتر من را برای افرادی که یکی از مهمترین لحظات زندگی خود را با آن ، دوره لیسانس گذرانده ام ، مشتاق می کند! نه اینکه من یک دوست پسر دارم ، اما همیشه پشیمان می شوم که چرا این طور نبود که من می خواستم اینگونه باشد. چرا همه چیز به هم خورد تا اینکه همه چیز عادی شد؟ چرا اینقدر اشتباه کردی؟ بله دلم برایت تنگ شده است. گذشته ای که من عمیقاً گرفتار شده بودم و مثل کابوس مانده ام …

گم شدم و گم شدم ، خودم را گم کردم ، مدت طولانی چنین چیزی را از دست ندادم ، اما خودم را با کمک توییتر شکست دادم ، خودم را با کمک توییتر فهمیدم و اکنون زمان رسیدن به خودم رسیده است …

حتی در اینجا ، من مفتخر نیستم که به راحتی می نویسم …

چندی پیش ، توئیتی را دیدم که متن آهنگ فرهاد بود … من زیاد درگیر شدم … نمی خواهم آن را جستجو کنم و هر آنچه را که از او به خاطر می آورم می نویسم و ​​امیدوارم که درست باشد … این آهنگ نقطه شکست من بود.


صورتم را در آینه می بینم
خسته شدم از خودم می پرسم
این غریبه کیست؟ او از من چه می خواهد؟
آیا به من خیره می شوید یا به او خیره می شوید؟
من نمی توانم هر آنچه را می بینم باور کنم
لحظه ای چشم هایم را می بندم
به خودم می گویم که این مورد است
می توانم از شر صورتم خلاص شوم!
دستم را روی صورتم گذاشتم
او می گوید هر آنچه را که باید بدانم
مرا در آینه نشان بده
گفت: این تو هستی و کسی جز تو نیست!
ردپای همه داستانها
رنگ جابجایی شما پایان تمام لحظات است
بر روی صورت خود بمانید تا بدانید
حالا آنچه امروز برای شما باقی مانده است!
آینه می گوید: یک روز هستی
من می خواستم خورشید دست شما را نگه دارد
اما شهر امروز در شب خونین است
شما در قلب خود بی صدا می میرید!
آینه دوباره شکسته شد
او نمی خواهد در مورد گذشته صحبت کند!
آینه هزار قطعه را می شکند
اما باز هم ، تمام عکسهای من!
آنها مرا با دهانی پیچ خورده صدا می کنند
به امید آسمان!
گل رز هیچ تفاوتی با هم ندارند
بوی قدیمی دارد!


تمام و کمال …

جهت دیدن مقالات بیشتردر مجموعه مطالب عمومی کلیک کنید 


منبع خبر: شکست من در توییتر – Virgil

مسوولیت کلیه محتوای سایت بر عهده منابع اصلی بوده و بانک مشاغل اینفوجاب هیچ مسوولیتی در قبال محتوا ندارد.

دکمه بازگشت به بالا