فیلم و هنر

«کمک»؛ خواستن و نتوانستن


مجله نماوا ، هومن منتظری

اگر «کمک» را هنوز ندیده‌اید، نوشته بخش‌هایی از قصه را لو می‌دهد

نسی نمی‌آید. انگاری فراموش کرده اند. سارا از معدود پرستارهای سرای سالمندان آسمان روشن است که درگیر بیماری نیست و ججوو سر شب وقتی خراب می‌شود و سطحش پایین می‌آید، آن هم با هر تلفن اورژانسی که می‌داند. همک یکی دیگر از مددجوها تونی که خودش آلزایمر است، تا صبح از بیمار مراقبت می‌کند، ولی فایده‌ای ندارد. صبحش بعد از آن‌ که شیفتش می‌دهد، می‌میرد. آنهایی که برای کمک نمیآیند، قبل از خط پایی تلفن با یک سری سوالات روتین از سن بیمار و شرایطش، کمک کردن به اولویت بندی میکنند و به نظر میآید در این اولویت خانه سالمندان وجود ندارد. طبق آماری که در فیلم مطرح می‌شود، در انگلستان از ۴۸۲۱۲ نفر قربانی کووید بین مارس

عبارت «کمک» صویری از ناتوانی انسان امروز است. با وجود اینکه به نظر می رسد علم و فناوری همه چیز را تسخیر کرده است، ولی وقتی بحرانی ناشناخته از راه می رسد و روشن می شود از هیچکس و هیچ چیزی ساخته نمی شود این شکنندگی خودش را نشان می دهد. کک م آن آن هه برای آن‌ها مرگ آدم‌ها می‌شود یک عدد و در سونامی روزهای ابتدایی بیماری کاری نمی‌تواند انجام دهد، جه این‌که. ولی این مهم را چه کسی و چگونه تشخیص می دهد؟ م ک ت ت م ه ه آ آ آ ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت آن سامانه های هوشمند و تلفن های گویایی از هر حسی خالیاند تنها برای این هستند که فرم ها و سوالاتشان را پر کنید و جواب دهی تا بر اساس آن تصمیم گیری کجای این اولویت قرار میگیرید. نهایتا هم کسی پای خط تلفن می‌آید به دروغ بگوید همه به یک ن ن

تنها مثل مدجویان آسایش

دوربین برای ثبت این مکان و اساسا از ابتدای فیلم جایی که سارا در آن آسایشگاه استفاده می شود و هنوز خبر از بیماری نیست کادری بسته را انتخاب می کند و تا جای ممکن به چهره، موها، دست ها و بدن شخصیت ها نزدیک می شود. از طرفی هم تنها یک لایه از تصویر در وضوح کامل است و بقیه تصویر به وضوح دیده نمی شود، به گونه ای که اگر شخصیت ها یا سوژه ها در تصویر اندکی عقب یا جلو برود از مشاهده تصویر خارج می شود، که البته این اتفاق بارها میافتد چون دوربین به همین شکل است. در راهروها و اتاق‌ها حرکت می‌کند. این اصرار و تداوم در عدم عدم وجود غالبی از تصاویر به اعوجاجی می‌شود که در حال دیدن یک کابوس هستیم. انتقال حسی از خفگی و فشاری درونی که سارا و سایر آدم‌های فیلم تحمل می‌کنند. همان شبی را که تنها در آسایشگاه می‌گذراند، اکثر چراغ‌های راهروها و اتاق‌ها خاموش است و چیزی از محیط اطراف را نمی‌توان. آسایشگاه شبیه سن تئاتری شده است که نوری کم‌رمق تنها جاهایی از آن تبیده شده است. سارا را وقتی می‌بینیم که در رفت و آمدها به او یا بخشی از بدنش نور بخورد. ی ی ز ی ی ی ی ی ی ب م.. م…………..

سارا خودش شبیه همان مددجویان آسایشگاه است. همانقدر تنها. ا خ خ خ خ خ د دان ه ن ن د د ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن و شبیه به تونی است، هر دو تاب ماندن ندارند. سارا در کودکی و نوجوانی چندین بار از مدرسه فرار کرده و وشف رمزِ درِ آسایشگای یا هر دو یاغیانی در برابر همه باید و نبایدهای سیستمی هستند که خودش را تحمیل کند و آنها را نادیده می‌گیرند. سر آخر هم هر دو می گریزند به خارج از شهر و بالاخره ما را چند نفره با عمق میدانی از دریا و سسان. رند کند که همه این مخالفت‌ها و فرار کردن‌ها هم ثمری ندارد.

در ابتدایی فیلم سارا در سواریاش نشسته و با خودش حرف میزند که در مصاحبه کاری اش چه بگوید. هنوز او را نمی‌شناسیم و چهره او را نمی‌بینیم، شیشه سواری را بخار گرفته است. دوربین به آرامی به شیشه نزدیک می‌شود و از پشت بخار روی شیشه قسمت‌هایی از چهره او دیده می‌شود. نمایشی که متقارن تصویر پایانی است. سارایی که دیگر می‌شناسیمش و چهره‌اش در نمایش بسته کاملاً واضح است. ن روی صندلی ماشین پلیس نشسته است ن روی صندلی ماشین پلیس نشسته است. این لیستی از محبوب ترین صفحات ما در جهان است. قهرمان فیلم «کمک» ه ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک «کمک» صمیری است از خواستن و آشکارن.

نتایج جستجو برای “کمک” در نماوا

دکمه بازگشت به بالا