دوست جدید دیگر دوست نیست.

شاید اگر می خواستم یک ماه پیش معجزه ای را تعریف کنم ، می گویم معجزه اتفاق خوبی است. یک اتفاق خوب خواهد آمد و همه چیز را زیر و رو می کند.

اما حالا می گویم معجزه یعنی یک واقعه ، اتفاقی که همه چیز را زیر و رو می کند.

برخلاف بهار ، من اصلاً دوست ندارم منتظر بمانم ، و گرچه بین صبر و انتظار رابطه تنگاتنگی وجود دارد ، من می دانم چگونه صبورتر از انتظار باشم.

با صبر و تحمل توانستم بر معجزه دوست جدیدم غلبه کنم و از غم و اندوه او بکاهم.

اولین پستی که اینجا نوشتم زمانی بود که توییتر را پاک کردم و تغییری ایجاد کردم که می تواند یک معجزه کوچک تلقی شود.

من می گویم یک معجزه ، زیرا این یک تغییر ایجاد کرد ، یک تغییر بزرگ ایجاد کرد.

از توییتر ، دو دوست را به عنوان مورد علاقه خود انتخاب کردم و آنها را به خودم نزدیک کردم.

که یکی از آنها را نزدیکتر و صمیمی تر کرد.

خوب باید بگویم توییتر هنوز برای من جذاب و وسوسه انگیز است و امیدوارم دوستان بیشتری با خودم بیاورم ، البته ، فکر نمی کنم خوبی را از توییتر و افرادش دیده باشم …. نه. اتفاقاً خوشبختی اش کمتر بود.

من آرزوی عجیبی برای پیدا کردن دوست پسر جدید دارم ، اکنون فکر نمی کنم تنها هستم و دوستان صمیمی ندارم ، به اندازه کافی کافی دارم ، اما خوب ، افراد جدید مانند کتاب های خوانده نشده همیشه برای او جذاب هستند و بسیاری از افراد بعد از اینکه داستان آنها را فهمیدند هنوز جذاب هستند. مانند کتابهایی که 100 بار می خوانید و هرگز خسته نمی شوید ، آهنگهایی که 1000 بار می شنوید و دوباره لذت می برید.

معجزه مهم دوست جدید بود.

دوستی ، با وجود همه بایدها و نبایدها ، من به او نزدیک شدم و به او کمک کردم و او نیز به من کمک کرد ، همه چیز خوب و خراب بود.

و می دانید ، ارتباط من و تأثیر من از محیط و مردم زیاد است.

من ممکن است شما را نشناسم ، اما از غم و اندوه شما گریه می کنم ، موفقیت شما را تحسین می کنم ، همه کارهایی را که می توانم برای شما انجام می دهم و بلافاصله اجازه می دهید که بروم ، اما من اصلاً پشیمان نخواهم شد.

من تمایل سرکشی به کمک به دیگران دارم ، خوب ، این آرزو مرا می کشد که می خواهم خودم را به دره بیندازم.

من در مورد یک دوست جدید صحبت می کردم … من نمی خواهم در مورد غم و اندوه و حوادث به شما بگویم ، اما خوب ، من با چشمان خودم دیدم که در یک لحظه تمام افکاری که من دارم می تواند نابود کند و مردم نباید کسانی باشند که ظاهر می شوند.

فهمیدم فراموش کرده ام که نباید اعتماد کنم.

فهمیدم که می توانی کسی را مصرف کنی ، نه او را دوست داشته باشی و نه از او متنفر باشی و بی حسی برای من بدترین احساس جهان است.

بیهوشی یعنی بی توجهی مطلق ، معنی ندارد.

و فهمیدید که مردم می توانند اعتماد شما به همه را از بین ببرند.

در ذهن خود یک سناریوی فرضی عشق ننویسید و این داستان ها آنطور که فکر می کنید اصلاً داستان نیستند …

داستان هرچه باشد ، مهم این است که نتیجه این است که من پشت دستم را سوزاندم تا شخص جدیدی وارد زندگی من نشود.

دوست جدید معجزه بود چون خیلی چیزها را زیر و رو کرد ، این همه تغییرات ….

بگذارید به شما نگویم چه اتفاقی برای من افتاده است …

ناگفته نماند غم از دست دادن اعتماد به نفس ، غم از دست دادن دوست ، غم خاطرات خوب ….

و من احتمالاً غم انگیزترین واقعه را از زمان شروع کرونا و اکنون معجزه دوست جدید خواهم نامید.

و بنابراین در این زندگی ، که نه خوشبختی دائمی است و نه ناراحتی ، می خواستم از معجزه دوست جدیدی تشکر کنم ، که مرا بیشتر و بیشتر به خودم نزدیک کرد و به من کمک کرد تا برخی از لایه های پنهان وجودم را کشف کنم.

معجزه هر چقدر سودمند باشد ، ممکن است گاهی بد باشد ، اما میوه آن خوب است و حکمت خداست.

مراقب احمق های جدیدی باشید که وارد زندگی خود می کنید ، این احمق ها می توانند به اعتماد به نفس شما آسیب برسانند. خوب ، شما نمی دانید که چقدر تلاش کردید تا اعتماد شکسته خود را اصلاح کنید و اکنون کوه اعتماد شکسته را ترک کرده اید.

————————————————————

به من بگو ، آیا دوباره به دوست جدیدت فرصت دادی؟ در حالی که می دانید او به کمک شما نیاز دارد؟ احساس می کنید که به طور همزمان توجه زیادی به کمک شما نمی کند؟

راستش را بخواهید ، من نمی توانم شخص جدیدی را وارد زندگی خود کنم ، حتی اگر بخواهم ، نباید این کار را انجام دهم ، زیرا اگر فرد جدید بعدی همان دوست جدیدی باشد که یک بار وارد زندگی من شده است ، دیگر اجازه ورود به وی داده نخواهد شد ، زیرا او خود باعث انسداد افراد جدید شده است. .

حداقل من تصمیم می گیرم که به این فرد فرصت دیگری ندهم.