
مجله نماوا ، حمیدرضا گرشاسبی
اوه یک وسواسی تمام عیار است. مردی است که سن و سالی برای خودش دارد، اما هنوز از درس دادن به بقیه و اطرافیانش نکشیده است. گمان میکند میتواند با تذکر به دیگران را به راه بیاورد و تربیت کند. کرمته ی در ترفتن خطاهای آدمهای شهرکنشین و نشان دادن خطاهایشان به آنها، بیخبر است که هر آدمی دنیای خودش را دارد و قرار نیست بقیه هم با او به دنیایی وارد شوند که اوه در آن سیر میکند. دنیایی که او در آن زیست میکند، دنیای وسواسهاست. اگر او در چنین دنیایی تنها نیست، اما آدمی تنها در دنیای فیلم است. نه فقط تنهاست که بقیه هم علیه او هستند و احتمالا دلشان میخواهد هر چه زود از آن شهر ک و چنان حرص در بیار است که میتوان رابطه زن و شوهرها را هم خراب کرد. با وجود این که او را تا به اینجا آدمی کاملاً خشک و غیرمنعطف معرفی کردهام، اما آدمهای اینچنینی خوراک فیلم و رمان هستند چرا که رفتارشان با دیگران کامل میشود و این مسئله، آنها را به آدمهایی تبدیل میکنند که میتوانند رفتارهای غلو شوند. صفحه های زیادی را سیاه کرد. جنب و جوش اوه در فیلم «مردی به نام اوه» او را از ایدههای داستانی و موقعیتی میکند و البته دور بودن شخصیتش از دیگران و رفتارهای اغراق شدهاش یک لحن شوخ و شنگ هم به داستان اضافه میکند. اینجا هنوز چیزی نیست خودش را در آیینه چک میکند که دندانهایش سفید و تمیز باشد و نکند چیزی بینشان کند که باعث دلخل شود. صورتش را میتراشد و حتی افترشیو را هم فراموش نمیکند. کراواتش را میبندد و رهسپار طنابی میشود که به سقف آویزان میشود. ماتوهد دره دنهای هام تیر و تتمیز وههههد.
فیلم «مردی به نام اوه» از آن دست فیلمهاست که به راحتی همه را جذب میکند و مخاطب با فیلم همراه میشود. اوه از بازنشستگی اجباری – بعد از 43 سال کار، چرا که اوه از نوجوانی به آن کار بعد از آن بوده است – دیگر راهها همسری که مدتی پیش به خاطر سرطان فوت کرده است. و این خودکشی کردن هر بار به انجام درستی نمیرسد تا این که زنی وارد دنیای او شود و اوه را به زنده ماندن و در این دن. یعنی هر باری که میخواهد خودش را حلقآویز کند، ماجرایی پیش میآید که باعث میشود با موفقیت پیش نرود. یکی از این عدم موفقیت ها پاره شدن طناب است. و قیافه اوه دیدنی است وقتی که میرود و میدهد به فروشگاهی که چرا روی طنابهای شان نوشته اند. این داستانِ نشدنها، داستانی آشنا و کهنه است، اما همه چیز به خود اوه برمیگرداند. یعنی شخصیت است که از داستان سبقت میگیرد و باعث جذابیت جهان فیلم میشود. شخصیت است که موقیعت میسازد نه این که شخصیت را اسیر خود کند.

فیلم «مردی به نام اوه» بر اساس رمانی ساخته شده که آن را نویسنده سوئدی به نام فریدرک بکمن نوشته است. این بکمن به ما ایرانیها نزدیکتر از بقیه نویسندگان اروپایی است چرا که همسرش ایرانی است و با شناختی که از زنان ایرانی داشته است، زنی را وارد داستانش کرده که خوش مشرب است و آنقدر بیغل و غش است که میتواند در دنیای سخت و سخت اوه باشد. انگشتی وارد کند و آن را از بادی که میتواند مخرب باشد، خالی کند. پروانه نام این زن ایرانی است که لطافت پروانهایاش آن قدری است که به نظر بیاحساس و بیعاطفه است، به هر سو به دنبال خودش بکشد و اگر لازم باشد جایی که پروانه در معرض تیغ و خار گلها قرار میگیرد، او را نجاتبخش میکند. هن هم از سوی اوهای که حتی حوصله خودش را هم ندارد.
افتم اوه وسواسی است. د ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی آدم وسواسی کسی است که مدام در معرض افکار، تصاویر و مزاحمتهایی است که او را به سمت افراد سوق میدهند و وسواسی در واقع اجبارهایی است که او میدهد تا از شر آن منفیها خلاص شود. اعمال اوه هم سرپوشی بر اضطرابهای او است. از طرفی دیگر، او یک ماشین است، اما ماشینی به شدت مهربان و درستکار. و جالب است که او در کارخانه قطارسازی (قطار به عنوان ماشین) کار میکند. ماشینها منظماند. در زیر لیستی از محبوب ترین کلمات و عبارات ما آمده است. اگر حتی یک واشر کوچک از کار بیفتد ماشین یک قدم هم جلو نمیرود.همه کارهای اوه نیز از همین نظم ماشینی پیروی میکند. رای او پیدا کردن یک ته سیگار (اختلال در کارکرد مثال یک واشر) آغاز جلو نرفتن در زندگی است. اما آیا کارهایی که اوه انجام می دهند (برداشتن ته سیگارهایی که روی زمین افتاده اند، چک کردن قفل پارکینگ ها، یادداشت زمان توقف ماشین ها در جاهای تعیین شده و یا تحمل نکردن دوچرخه ها در کوچه) می توان او را از خطر دور کنند؟ ماسخ منفی است چرا که اگر این طور میشد او را خلاص کرد پیشقدم نمیشد. البته این کارش بیشتر برای آن است که میخواهد زودتر همسرش سونیا را ببیند. درست است که هر روز با دسته گلی به دیدنش در قبرستان میرود به زارش کارهای روزانه (شما بخوانید غرهایش) ی ت ت ان ان . در همین مونولوگهای هر روزه است که او به همسرش اعتراف میکند خودکشی به همین سادگی نیست و دورههای جدید در زندگی. این زندگی هدیه یک همسایه ایرانی است زنی به نام پروانه.
تماشای «مردی به نام اوه» در نماوا