عمومی

شکستن ما – کاما


به یاد می آورم 6-7 سال پیش ، وقتی وبلاگ ها در بورس سهام بودند ، من و سارا ، که ما نیز دوست گرمابه گلستان بودیم ، که با هم از ابتدای دوره ابتدایی ، اولین دانش آموزان دبیرستان بودند که با هم وبلاگ می نوشتند … همانطور که ما نام وبلاگ را با هم انتخاب کردیم ، وبلاگ را انتخاب کردیم ، نام نویسنده ، عنوان وبلاگ ، محتوا … تمام مواردی که وبلاگ یاهو می خواست آن را به روز کند.

2-3 همکلاسی های ما نیز به ما کمک زیادی کردند.

حالت پیگیری و غیره نیز وجود داشت ، اما نحوه قرار دادن وبلاگ هایی که دوستان و عناوین پیروان شما بودند را در یک جعبه قرار می داد و وبلاگ هایی که به وبلاگ شما می آمدند ، یک سری از آنها را نیز قرار می داد.

من نمی دانم چگونه وبلاگی را با نام Hangout ما پیدا کردیم.

بسیاری از وبلاگ های ما ترسیده بودند. بازدیدهای آنها ، تعداد نظرات ، لایک و دوست نداشتن ، تعداد کاربران اینترنت آنها ، نویسندگان آنها ، پست های آنها و منشاء آنها.

اما آنها بسیار خاکی بودند ، کتاب آنها خود را نمی گرفت ، و در گذشته کسی به هیچ وجه معمول نیست که آنها را بگیرد ، و وبلاگ آنها بسیار جذاب بود ، اما آنها دوستانه ، صمیمی و فوق العاده بودند.

ما دوستان آنها شدیم.

نام سه نویسنده آنها یعنی مسیح ، کارپنتر ، سعید را به یاد می آورم که اکثر آنها ، فقط این سه آیه را به خاطر می آورم.

فکر می کنم اولین شکاف در زندگی من مسیح بود ، درست قبل از اینکه نام مسیح را بشنوم ، مسیح ظریف تر بود.

ما هرگز عکسهای آنها را ندیده ایم ، به این معنی که عکس گرفتن خیلی رایج نبود.

اما من همیشه مسیح را به عنوان یک ترسو فکر می کردم ، زیاد نمی خواندم ، پیوند اطلاعات خصوصی داشتم ، به من افتخار می کردم ، به اظهارات دختران بسیار مودبانه پاسخ می دادم و بسیار باحال بود.

اما سعید الگوی متفاوتی بود ، او دختری می خواست ، بیشتر جسور بود و همه را سرگرم می کرد و با من بسیار خوب بود.

سیاه پوست نجیب است ، وقتی نوشت که انگار با تزریق مهربانی را به پوست شما می ریزد ، مانند یک ماما بود.

او واقعاً مادر بود و یک دختر 6-7 ساله داشت.

کم کم ، وبلاگ نویسی محو شد ، وایبر و واتس اپ به کار خود درآمدند. همه وبلاگهایمان را رها کرده ایم.

بعضی اوقات ما به وبلاگ و پست خود می رویم و اولین وبلاگی که بررسی کردم Hangout ما بود.

آنها همچنین پراکنده شدند ، همه افراد تنها و فقط خوشحال شدند ، آنها حتی مقاله ای را مطرح کردند و گفتند که آنها دوباره فعالیت خود را شروع می کنند ، آنها شروع کردند اما مسیح آنجا نبود ، من به یاد نمی آورم که چرا اما آنها دلیل را به ما گفتند.

از سرگیری وبلاگ آنها خیلی طولانی نبود ، دوباره بدتر شد 🙁

فقط یک قالب وبلاگ از Hangout باقی مانده است.

چند وقت پیش ، سالها بعد ، به بازدید از وبلاگ خود رفتم ، گویا وبلاگ میهان یک قاعده دارد که اگر صاحب وبلاگ مدتی کار نکرده باشد ، این وبلاگ در دسترس نخواهد بود و وبلاگ من نابود شده است.

فکر کردم خوشحالم که یک وبلاگ بخوانم که پست های او را برای بچه های من بخواند 🙁

وقتی دیدم که بلاگ نداریم ، به یک وبلاگ رفتم و یک وبلاگ نوشتم ، و نام من بنفش بود ، و دقیقاً به یاد نمی آورم.

من پستی ارسال کردم و هرگز به آن برنگردم ، این داستان 3 تا 4 ماه ادامه داشته و تمام اطلاعات موجود در وبلاگ جدید را از دست داده ام ، اما هنوز هم بسیاری از مردم وبلاگ را می نویسند و از نظر من خوب است.

خدا را شکر ، برای من یک بکر خوش خیم پیدا کردم ، وگرنه می کوبیدم ، خوش خیم همیشه فرشته نجات است.

امروز من یاد Hangout ما افتادم ، واقعاً یک Hangout در وبلاگ بود :))

من نمی دانم که چرا می خواستم آنها را پیدا کنم ، سعید ، نجار ، مسیحه ، اما هیچ آدرسی ندارم.

منظورم این است که آنها چگونه هستند؟ آنها چه کار می کنند؟ آیا آنها هنوز هم مهربان و فروتن هستند؟

آیا تاکنون وبلاگ Hangout ما را دیده اید؟ یا شما یکی از نویسندگان آن نیستید؟ 🙂

جهت دیدن مقالات بیشتردر مجموعه مطالب عمومی کلیک کنید 


منبع خبر: شکستن ما – کاما

مسوولیت کلیه محتوای سایت بر عهده منابع اصلی بوده و بانک مشاغل اینفوجاب هیچ مسوولیتی در قبال محتوا ندارد.

دکمه بازگشت به بالا