«رونین»؛ تعقیبوگریزی پایانناپذیر
مجله نوا، هومن منتظری
“این چیزی است که میخواهیم.” او در یک عکس سیاه و سفید به یک کیف فلزی اشاره می کند. ما باید این را از دست کسانی که نمیخواهند به دست ما برسد، برداریم.» به همین دلیل است که دیهدرا به غریبه هایی که در کافه ای نزدیک جمع شده بودند تا یک کیف اشتراک به او بدهند، می گوید. در «رونین» کل داستان او و مردم حول این داستان می چرخند و آن کیف فلزی را پیدا می کنند. چه نوع مبهم تا آخر! مک گافین کامل. عذرخواهی که راوی بر آن استوار است.
این صندوق همیشه بین افراد و گروههای مختلف رد و بدل میشود و موقعیت به موقعیت با قهرمانهای داستان میرود تا پیدا شود. در ابتدای فیلم، سم بارها از دهودرا می پرسد که داخل کیسه چیست؟ اما او جوابی نمی گیرد. حس بدگمانی که جرقه داستان و اهمیت عنوانی است که همه این افراد می خواهند، اما در ادامه داستان، چون سام دیگر سوالی نمی پرسد، ماهیت محتوای کتاب است. کیف به خاطر ما کوچک می شود و شخصیت ها جایگزین آن می شوند. آنها، و مهمتر از همه، دنبال مخالف و به ظاهر بی پایان خواهند بود.
تعقیب و گریز که در مرکز منطقه ای در مرکز شهر اتفاق می افتد. شهرها با تمام آن شخصیتها و شخصیتهای نمادین فیلم، بهعنوان پسزمینه و مجموعهای از رویدادها ظاهر میشوند. در فیلم اول، قبل از ورود به کافه، تصویر یکی از معروف ترین خانه های پاریس را می بینیم. یکی از قدیمی ترین و پرکاربردترین روش ها در فیلم، معرفی صحنه قبل از رفتن به موقع است. چشم انداز کلیسای نابغه به ما یادآوری می کند که ما در پاریس هستیم، در منطقه مونمارتر، یکی از تپه هایی که شهر و خیابان های بلند آن را احاطه کرده است. سرعت دوربین کم می شود، سم را می بینیم که در یکی از پله ها به کافه نزدیک می شود. یا آنجا باید محموله ای از تجهیزاتی را که خریده اند، روی رودخانه سن، زیر پل اسکندر دوم ببرند. تک تیرانداز نیز در زیر تنها طاق شناخته شده پل منتظر است تا به آنها گوش دهد. پشت برج ایفل، یکی از جذاب ترین و توریستی ترین جاذبه های پاریس.
اینجا فقط پاریس نیست. ما به دنبال کیف فلزی مشابه در نیس هستیم. با ساحل مدیترانهای و سقف نارنجی شیبدار. در متن قدیمی با کوچه های باریک و میانی شهر. مرحله بعدی شهر آرل در جنوب فرانسه است. شهر مورد علاقه ون گوگ و محتوای نقاشی های بسیار او. به نوبه خود با افرادی که از شهر و خرابه های رم بازدید می کنند برای گشت و گذار و گشت و گذار همراه می شویم و از آمفی تئاتر معروف شهر دیدن می کنیم. در همان مکان، مردم را می بینیم که برای به دست آوردن یک کیف دعوا و تیراندازی می کنند. به عبارت دیگر، به نظر میرسد که داستان همیشه رو به جلو است و با همه فراز و نشیبها و درگیریها و پیشزمینههایی مانند تداوم حضور و در برخی لایهها، ما را در ارتباط با شهر، خیابانها و خیابانها رها نمیکند. مناطق توریستی
این مضمون شهری حتی در روند روایی هم صدق نمی کند. یکی از آن نمایشهایی که اغلب میتوانیم فیلم را به خاطر بیاوریم، جایی است که در میانه روز و در شلوغی بزرگراههای پاریس، دیهدرا به سرعت به یک خط ترافیک و در جهت مخالف تبدیل میشود. سام بعد از او همین کار را کرد. دو مسافر از طرف دیگر و بین مسافرانی که با سرعت زیاد در حال حرکت هستند. در طول سکانس عمدی، طول صحنه کوتاهتر و ریتم کوتاهتر از زمانهای دیگر فیلم است. یکی از پرکاربردترین سکانس های این فیلم تعقیب نمای عقب خودرو است که جلو و کنار خودرو را نشان می دهد اما نه در سطح چشمان سرنشینان خودرو بلکه با تراز کم. نزدیک سطح خیابان. به نظر می رسد دوربین در سپر قفل شده است و ما چیزی شبیه به نمای ماشین می بینیم. از این منظر سرعت شگفت انگیز سواری به دلیل سرعت عبور طومارها از چهار طرف قاب بیش از هر لحظه به نمایش گذاشته می شود و با همین منظر می توان حرکت خیابان ها را در وسط. از شهر سرعت از چهره می آید، وجود دارد.
یکی دیگر از اتفاقات کاربردی و پرکاربردی که در تعقیب و گریز فیلم به چشم می خورد و با محتوای صحنه ها همخوانی ندارد، لحظه ای است که اخراج مسافران به سرعت از دید زندگی عادی و روزمره شهری قطع می شود. برای مثال، برخی از مردم در یک رستوران اروپایی نشستهاند و میز و صندلیهای خود را در خیابان چیدهاند، قهوه مینوشند و گپ میزنند، یا در یک بازار محلی و مرکز خرید پراکنده در خیابانهای باریک شهر و خریداران. در وسط. طبیعتا در این سکوت روزانه انتظار داریم اتفاقی به معنای تعلیق بیفتد که ناگهان مسافران با همان سرعت وارد کادر می شوند و همه آن چیزها به هوا می رود. این نوع روایت و ژانر نمایش ها و این نوع نمایش در شهر به صورت تعقیب و گریز دستمایه بسیاری از فیلم ها بوده که برخی از آنها چندان موفق نبوده اند.
عموماً بعد از این همه دعوا و اخراج، باید جنگجویان شجاع و سرسختی باشند که از ضربه زدن به دل هیچ خطری نترسند. اما چیزی که سام را شجاع و دوست داشتنی کرد ترس او بود. خودش اعتراف می کند که ترسو است و به همین دلیل از آب نمی پرد و قبل از هر کاری همه شرایط را بررسی می کند. او اگر نداند چگونه بیرون بیاید به جایی نمی رسد و به خاطر همه اینها زنده می ماند. وقتی سام داستان رونین را میشنود، سامورایی بیمعنا، از آن پیرمرد، فکر میکند که شبیه آنهاست. به خصوص که او دیگر برای کسی جز او کار نمی کند. اما نشان دهنده پایان داستان نیست. او به پیرمرد می گوید که Spoku به معنای خودکشی مذهبی و پاره کردن شکم او انتخاب اشتباهی بوده است. احتمالا بخاطر ترسش احتمالا برای او، این مسابقه برای مدتی تمام شده است، اما برخی از ماجراها هنوز وجود دارد و این مسابقات بی پایان به نظر می رسد.
این فیلم را در نماوا ببینید